سوگ رحلت امام (ره) در اردوگاه موصل 2

http://tanvir.ir/sysnews_img/photos/imam-khomeyni.jpg

اردوگاه موصل 2 سراسر از عشق به وجود مبارك امام عزيز بود . تك تك اسرا وجودشان مملو از محبت به امام عزيز بود،‌همه ي سرمايه هستي شان ديدار امام بود و دعاي هميشگي اسرا "‌خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار بود"‌. دشمن به خوبي از علاقه مندي اسرا به رهبرشان مطع بود و اسرا عشق به امامشان را آشكارا براي دشمن ظاهر مي كردند.

. دشمن همه ي برادران را به نام " حرس خميني " مي شناخت و چون واقعاً‌ برادران اين اردوگاه حافظ و پاسدار اهداف مقدس امام بزرگوار بودند و با الهام گرفتن از قرآن كريم و نهج البلاغه و دعاها و سخنان امام وحدتي بي نظير داشتند و زمينه ي هيچ گونه سوء استفاده ي تبليغاتي و غيره را براي دشمن باقي نگذاشته بودند. بارها دشمن اعتراف مي كرد كه شما در قلب كشور عراق يك جمهوري اسلامي تشكيل داده ايد. به حق مي توان گفت اين اردوگاه پايگاه اسلام در دل دشمن بود و در ان هموازه مراسم بزرگداشت دهه ي مبارك فجر، روز ورود امام و پيروزي انقلاب ،‌ گرامي داشت هفته ي دفاع مقدس ،‌بزرگداشت عمليات پيروزمندانه ي سپاهيان اسلام و همچون فتح المبين و بيت المقدس و غيره ،‌حماسه ي پر شور عاشوراي حسيني (ع) ،‌ بزرگداشت شهيدان انقلاب و جنگ ، مجالس جشن و سرور به مناسبت تولد معصومين سلام الله عليهم و مجالس عزا و سوگواري به مناسبت شهادت آنها با كمترين امكانات و با بيشترين شكوه برگزار مي شد.

روزهاي عيد فطر و عيد غدير و عيد نوروز ،‌ روزهاي نمايش عظيمي از وحدت و برادري و مهرباني در ميان اسرا و در پايگاه دشمن بود. دو هزار نفر با تمام وجود در حياط اردوگاه برادرانه دست يكديگر را مي فشردند و همديگر را در آغوش مي گرفتند،‌و چه بسا اين مراسم عظيم كه توام با دعا براي وجود مبارك امام و تداوم انقلاب و دعوت به صبر در راه هدف همراه بود . ساعتها طول مي كشيد و دشمن با حسرت تمام نظاره گر اين وحدت و حركت عظيم برادران رزمنده ي دربند بود. سفره هاي عظيم وحدت كه گاه دو هزار نفر بر سر يك سفره مي نشستند اعضاي صليب سرخ جهاني را به حيرت وا مي داشت. بارها مي گفتند اين برادري و مهرباني كه در بين شما هست ما در هيچ كجاي دنيا نديده ايم. آنها مي گفتند دنياي غرب شما را خشن و بي عاطفه و خطرناك معرفي كرده اند و اكنون كه با شما رو به رو شده ايم خلاف گفته ي آنها را عيناً مشاهده مي كنيم.

در اينجا مجال سخن گفتن نيست تا گوشه اي از مسائل اخلاقي و عبادي و فرهنگي و جلوه هاي ايثار و فداكاري عزيزان دربند را كه درسهاي آموزنده اي را در بردارد ، نقل كنم.

فقط يادي از آن روز مصيبت بار مي كنم كه بدن نحيف اسرا را در هم شكست و سينه هاي پر درد آنها را جريحه دار ساخت.

ما چون راديو داشتيم از جريانات مملكت با خبر بوديم و خبر كسالت امام را مي دانستيم و به همين جهت براي سلامتي وجود شريفشان مجالس دعا بر پا مي كرديم و آنقدر اين دعاي شريف"‌خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار "‌ را مي خوانديم كه اصلاً‌ باورمان نمي شد روزي امام از ميان ما برود.

صبح روز يكشنبه 14 خرداد 1368 بچه ها بي خبر از اين مصيبت عظمي ، عده اي مشغول بازي و عده اي سرگرم درس و بحث و عده اي هم در حال نظافت بودند. ساعت 10 صبح بود كه عراقي ها از بلندگوي اردوگاه قرآن گذاشتند. با شنيدن صداي قرآن ،‌بچه ها ناگهان از حركت باز ايستادند بازي خود به خود تعطيل شد، دلها به تب و تاب افتاد ، نگراني همه ي برادران را فرا گرفت . هنوز خبر حادثه به برادران نرسيده بود اما سكوتي غم انگيز سراسر اردوگاه را فراگرفته بود . برادران يا به هم نگاه مي كردند يا قدم مي زند ولي توان صحبت كردن با يكديگر را نداشتند . همه نگران و مضطرب بودند. دشمن براي نخستين بار اسرا را اين همه آرام مي ديد. وقت آمار رسيد. گرفتن آمار در سكوت كامل تمام شد و اسرا را داخل آسايشگاه كردند. خبر حادثه توسط برادري مسؤول از راديو گرفته شد. گوينده اخبار شروع به خواندن كرد:‌"‌«بسم ا... الرحمن الرحيم . انا لله و انا اليه راجعون" شنوندگان عزيز ،‌ توجه فرماييد . امام خميني ( اما گريه امانش نداد. دوباره شروع به خواندن كرد ) امام خميني به ملكوت اعلي پيوست."

سكوتي مرگبار همچنان در ميان برادران موج مي زد. قطرات اشك از گونه هاي عزيزان در بند بر زمين مي ريخت . عده اي به سجده رفته و همچون صخره اي به زمين چسبيده بودند و عده اي نيز زانوي غم بغل كرده و چشم به زمين دوخته بودند. بغضي خفه كننده هنوز گلوها را مي فشرد. ناباوري هنوز در ميان برادران موج مي زد،‌ اما آنگاه كه پيام فرزند امام خوانده شد كه روح بلند پيشواي مسلمانان و رهبر آزادگان حضرت امام خميني به ملكوت اعلي پيوست ، ناباوريها لباس باور به خود پوشيد و بغضها تركيد و صداي شيون اسرا و ناله ي آنها به آسمان رفت. در و ديوار با اسرا مي گريست . غبار غم همه جا را فرا گرفته بود. دنيا در چشم اسرا ديگر ارزشي نداشت. غم فقدان پدر تا مغز استخوان آنها را در بر گرفته بود. غم غربت با غم يتيمي در هم آميخته بود و مظلوميت بهتمام معني خود را نشان مي داد.

چهل شب و روز در سوگ رهبر و امام مان به عزا نشستيم ،‌ چهل شب و روز با قطرات اشك و با ياد رهبر و سخنان ايشان پيمان وفاداري با اهدافشان بستيم، چهل شب و روز در عزاي عمومي امام با شاگرد مكتبش و خورشيد فروزان دوران حياتمان حضرت آيت الله خامنه عهد بستيم كه سربازي پاكباخته براي ايشان باشيم. اماما، خداي بزرگ روحت را شاد گرداند و چندين برابر از فضلش كرم نمايد.

آزاده كمال الدين فتاحي



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

نوشته شده در یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 18:12 توسط بمانی| |

کپی برداری بدون ذکر منبع غیر مجاز می باشد
www.sharghi.net & www.kafkon.com & www.naztarin.com